نمایش نتایج: از 1 به 7 از 7

موضوع: ذهن تحلیل گر

3128
  1. بالا | پست 1

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7582
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    5
    تشکر شده 8 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    Unhappy ذهن تحلیل گر

    سلام

    وقتتون بخیر

    مدتیه که فعالیت ذهنیم بیش از حد بالا رفته و هرچند خیلی تلاش می کنم که به نحوی ذهنم رو کنترل کنم اما دیگه زیاد جواب نمیده و روز به روز داره بیشتر برام مشکل آفرینی می کنه.

    من همیشه همین طوری بودم،یعنی کلا در ذهنم مسائل مختلف رو تحلیل می کردم، در مورد جزئیات مسائل زیاد فکر میکردم، اما حالا احساس می کنم این حالت خیلی بیشتر شده به حدی که دچار سردرد میشم و صد البته سردرد بخش کوچیکش هست و عذاب های روحیش برام خیلی سنگین تر بوده.

    مثلا به آدم های اطرافم که نگاه میکنم، چه آشنا ، چه غریبه ، با چشم تحلیلشون میکنم، کوچک ترین حرکتی که از هر کس سر می زنه، توی ذهن من یه سری فعالیت ها رخ میده و اون حرکت رو مورد بررسی قرار میده. چرا این کار رو کرد؟ این آدم با توجه به این حرکت، چه شخصیتی میتونه داشته باشه؟تو چه خانواده ای زندگی میکنه؟خانوادش توی چه مساعلی قوی ترن؟این آدم به چه چیزایی فک می کنه،به چه چیزایی فک نمیکنه؟عقایدش چه تاثیری روی رفتارش گذاشتن؟آیا مشکل من اینه که این عقیده رو ندارم؟اگه من هم عقیده ی اون رو داشته باشم زندگی م تغییر می کنه ؟ و....... هزاران هزاااار سوال دیگه تو ذهنم جرقه می خوره و ظرف مدت کوتاهی هم برای هر کدوم به یه جوابی میرسم. از اونجایی که همیشه به مبحث روانشناسی و شخصیت شناسی خیلی علاقه داشتم، همیشه اصلی ترین کاری که انجام میدم، پیدا کردن شخصیت آدما از روی رفتارشونه.به جزئی ترین کارهاشون ناخودآگاه متمرکز میشم و بعد از مدت کمی آشنایی با آدما میتونم به ماه تولدشون هم پی ببرم! بدون اینکه قصد قبلی داشته باشم،ذهنم به طور خودکار اونقد فعال شده که راحت وناخوآگاه رفتار ها رو تجزیه تحلیل می کنه و در نهایت هم بعد از چند روز بررسی شخصیت اون آدم و همینطور ماه تولدش کاملا دستگیرم میشه و این داستان در مراحل بعدی هم اگه باهاش ارتباط داشته باشم ادامه پیدا می کنه ، به این نحو که با رفتار های خودم مقایسه میکنم و همش این دغدغه رو دارم که آیا راهی که من در زندگی پیش گرفتم درسته یا راه اون؟

    البته یه چیزی رو بگم،اینکه من تمرکز خاصی روی این قضیه نمیکنم،یعنی اینطور نیست که یه روز بشینم و با هدف به دنبال آنالیز کردن آدم ها باشم!! خود به خود ، در حین صحبت با اشخاص، و ارتباطات بیشتر، این حالت پیش میاد.

    شخصیت دیگران به کنار، شخصیت خودم در مرکز قرار داره و مدام خودم رو میسنجم.خندیدن هام رو آنالیز میکنم، در همون لحظه فکر میکنم خندیدن کار اشتباهیه و یهو سکوت میکنم، با دیگران که صحبت میکنم یهو سبک صحبت کردنم رو عوض میکنم،چون توی ذهنم ناگهان اینطور حس میکنم که نباید با این آدم اینطوری صحبت کرد. خیلی چیزای دیگه تو ذهنم جریان پیدا میکنه که منو دچار مشکل کرده. یکی همین که باعث میشه نسبت به خودم و اهداف زندگیم دچار شبهه بشم،که البته فکر میکنم بخشی ش ریشه در عدم باور و اعتماد به نفس داره. به خودم دیگه باور ندارم.نمی دونم با اطرافیانم چطور رابطه برقرار کنم و مدام در نحوه ارتباطم باهاشون دچار نگرانی و شبهه میشم. مود و حالت هام مدااام در روز تغییر میکنن، می تونم در آن واحد بخندم و گریه کنم! خیلی سردرگمم، دیگه دارم قاطی می کنم..!!

    ازتون میخوام اگه راه یا روشی مد نظرتون هست که باعث میشه خیلی به جزییات توجه نکنم و راحت تر و با اعتماد بیشتری زندگی کنم، راهنمایی م کنید.

    و اینکه فکر می کنید این مسئله رو میشه با تمرین های فردی حل کرد یا باید جدی تر در موردش اقدام کنم؟



    در مورد خودم هم، دختر اول خانواده هستم .20 ساله، دانشجوی مترجمی زبان هستم

    یک خواهر کوچک تر و یک برادر بزرگ تر دارم.



    و اگر ایرادی در نوشته هام هست عذرخواهم چون عجله داشتم.

    خیلی خیلی ممنون ))
    امضای ایشان
    Hamiref

  2. بالا | پست 2

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Dec 2015
    شماره عضویت
    25436
    نوشته ها
    109
    تشکـر
    5
    تشکر شده 15 بار در 13 پست
    میزان امتیاز
    9

    پاسخ : ذهن تحلیل گر

    خودتون رو فضول ارزیابی نمیکنید؟

  3. بالا | پست 3

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ذهن تحلیل گر

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamiref نمایش پست ها
    سلام

    وقتتون بخیر

    مدتیه که فعالیت ذهنیم بیش از حد بالا رفته و هرچند خیلی تلاش می کنم که به نحوی ذهنم رو کنترل کنم اما دیگه زیاد جواب نمیده و روز به روز داره بیشتر برام مشکل آفرینی می کنه.

    من همیشه همین طوری بودم،یعنی کلا در ذهنم مسائل مختلف رو تحلیل می کردم، در مورد جزئیات مسائل زیاد فکر میکردم، اما حالا احساس می کنم این حالت خیلی بیشتر شده به حدی که دچار سردرد میشم و صد البته سردرد بخش کوچیکش هست و عذاب های روحیش برام خیلی سنگین تر بوده.

    مثلا به آدم های اطرافم که نگاه میکنم، چه آشنا ، چه غریبه ، با چشم تحلیلشون میکنم، کوچک ترین حرکتی که از هر کس سر می زنه، توی ذهن من یه سری فعالیت ها رخ میده و اون حرکت رو مورد بررسی قرار میده. چرا این کار رو کرد؟ این آدم با توجه به این حرکت، چه شخصیتی میتونه داشته باشه؟تو چه خانواده ای زندگی میکنه؟خانوادش توی چه مساعلی قوی ترن؟این آدم به چه چیزایی فک می کنه،به چه چیزایی فک نمیکنه؟عقایدش چه تاثیری روی رفتارش گذاشتن؟آیا مشکل من اینه که این عقیده رو ندارم؟اگه من هم عقیده ی اون رو داشته باشم زندگی م تغییر می کنه ؟ و....... هزاران هزاااار سوال دیگه تو ذهنم جرقه می خوره و ظرف مدت کوتاهی هم برای هر کدوم به یه جوابی میرسم. از اونجایی که همیشه به مبحث روانشناسی و شخصیت شناسی خیلی علاقه داشتم، همیشه اصلی ترین کاری که انجام میدم، پیدا کردن شخصیت آدما از روی رفتارشونه.به جزئی ترین کارهاشون ناخودآگاه متمرکز میشم و بعد از مدت کمی آشنایی با آدما میتونم به ماه تولدشون هم پی ببرم! بدون اینکه قصد قبلی داشته باشم،ذهنم به طور خودکار اونقد فعال شده که راحت وناخوآگاه رفتار ها رو تجزیه تحلیل می کنه و در نهایت هم بعد از چند روز بررسی شخصیت اون آدم و همینطور ماه تولدش کاملا دستگیرم میشه و این داستان در مراحل بعدی هم اگه باهاش ارتباط داشته باشم ادامه پیدا می کنه ، به این نحو که با رفتار های خودم مقایسه میکنم و همش این دغدغه رو دارم که آیا راهی که من در زندگی پیش گرفتم درسته یا راه اون؟

    البته یه چیزی رو بگم،اینکه من تمرکز خاصی روی این قضیه نمیکنم،یعنی اینطور نیست که یه روز بشینم و با هدف به دنبال آنالیز کردن آدم ها باشم!! خود به خود ، در حین صحبت با اشخاص، و ارتباطات بیشتر، این حالت پیش میاد.

    شخصیت دیگران به کنار، شخصیت خودم در مرکز قرار داره و مدام خودم رو میسنجم.خندیدن هام رو آنالیز میکنم، در همون لحظه فکر میکنم خندیدن کار اشتباهیه و یهو سکوت میکنم، با دیگران که صحبت میکنم یهو سبک صحبت کردنم رو عوض میکنم،چون توی ذهنم ناگهان اینطور حس میکنم که نباید با این آدم اینطوری صحبت کرد. خیلی چیزای دیگه تو ذهنم جریان پیدا میکنه که منو دچار مشکل کرده. یکی همین که باعث میشه نسبت به خودم و اهداف زندگیم دچار شبهه بشم،که البته فکر میکنم بخشی ش ریشه در عدم باور و اعتماد به نفس داره. به خودم دیگه باور ندارم.نمی دونم با اطرافیانم چطور رابطه برقرار کنم و مدام در نحوه ارتباطم باهاشون دچار نگرانی و شبهه میشم. مود و حالت هام مدااام در روز تغییر میکنن، می تونم در آن واحد بخندم و گریه کنم! خیلی سردرگمم، دیگه دارم قاطی می کنم..!!

    ازتون میخوام اگه راه یا روشی مد نظرتون هست که باعث میشه خیلی به جزییات توجه نکنم و راحت تر و با اعتماد بیشتری زندگی کنم، راهنمایی م کنید.

    و اینکه فکر می کنید این مسئله رو میشه با تمرین های فردی حل کرد یا باید جدی تر در موردش اقدام کنم؟



    در مورد خودم هم، دختر اول خانواده هستم .20 ساله، دانشجوی مترجمی زبان هستم

    یک خواهر کوچک تر و یک برادر بزرگ تر دارم.



    و اگر ایرادی در نوشته هام هست عذرخواهم چون عجله داشتم.

    خیلی خیلی ممنون ))
    سلام

    عزیز متاسفم از آنچه که خواندم البته دختر با هوشی به نظر میرسی, گلم نمیدانم تا حالا برای کنترل و درمان به یکی از همکاران ما در شهر خود رجوع کرده ای با خیر ولی علائم و حالاتی رو که ذکر میکنی

    خیلی مشخص و واضحه و احتمالا با نوعی سایکوز مینور درگیری. که حتما باید توسط یک همکار حاذق خانم بررسی بشه و سپس مشاوره و دارو جهت کنترل و یا درمان.

    نترس قابل کنترل و درمانه ولی اقدام کن.

    این سوال از سر کنجکاویه و میتونی جواب ندی ولی احتمالا بیماری یا اختلال شدید روانی در اقوام و وابستگان نسبی نداشته اید؟؟

    سپاس
    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

  4. بالا | پست 4

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7582
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    5
    تشکر شده 8 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ذهن تحلیل گر

    نقل قول نوشته اصلی توسط شهرام2014 نمایش پست ها
    سلام

    عزیز متاسفم از آنچه که خواندم البته دختر با هوشی به نظر میرسی, گلم نمیدانم تا حالا برای کنترل و درمان به یکی از همکاران ما در شهر خود رجوع کرده ای با خیر ولی علائم و حالاتی رو که ذکر میکنی

    خیلی مشخص و واضحه و احتمالا با نوعی سایکوز مینور درگیری. که حتما باید توسط یک همکار حاذق خانم بررسی بشه و سپس مشاوره و دارو جهت کنترل و یا درمان.

    نترس قابل کنترل و درمانه ولی اقدام کن.

    این سوال از سر کنجکاویه و میتونی جواب ندی ولی احتمالا بیماری یا اختلال شدید روانی در اقوام و وابستگان نسبی نداشته اید؟؟

    سپاس
    دکتر

    با سلام،ممنون از شما
    خیر هیچ سابقه ای وجود نداره
    حقیقتش کمی نگرانم کردید اما من معتقدم مشکل من بدون دارو و.. قابل حل هست،و تنها چیزی که نیاز دارم یک حامی هست که علم و آگاهی و درک داشته باشه و بتونه من رو راهنمایی کنه، علائم بیماری ای که فرمودید رو چک کردم،اما اکثرش در مورد من صادق نبود،
    من احساس میکنم وسواسی و حساس بودنم روی بعضی مساعل باعث شده که زیاد به فکر و خیال هام دامن بزنم و ذهنم رو خود به خود توی این زمینه فعال کنم،در ارتباط با اطرافیانم مشکلی ندارم و نرمال هستم،تنها خودم هستم که آزار ذهنی و درونی میبینم،که فکر میکنم با تمزین های تمرکز و .. بتونم کنترل کنم ذهنم رو،به هرحال خیلی ممنونم از نظرتون
    در رابطه با مرکز مشاوره تون بنده اطلاعی ندارم،مشهد زندگی میکنم،اگر راهنمایی کنید ممنون میشم.
    امضای ایشان
    Hamiref

  5. بالا | پست 5

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2014
    شماره عضویت
    7582
    نوشته ها
    22
    تشکـر
    5
    تشکر شده 8 بار در 4 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ذهن تحلیل گر

    نقل قول نوشته اصلی توسط Javid_110 نمایش پست ها
    خودتون رو فضول ارزیابی نمیکنید؟

    اگه وقتی که ذهنم خیلی درگیر میشه ، اینطوری فکر کنم‌،شاید بشه تا حدی جلوی خودم رو بگیرم و کنترلش کنم
    البته بنده روی مساعل شخصی دیگران فکر نمیکنم،یعنی آدم فضول یا کنجکاوی نیستم!بیشتر از لحاظ روانشناختی ،شخصیت کلی شون رو می سنجم و تاثیر شخصیت شون بر روی زندگیشون رو بررسی میکنم، تا خودم در تصمیم گیری های شخصی خودم به نتیجه برسم،همانطور که گفتم نوعی عدم باور به تصمیمات و عقاید خودم،و وسواس شدید روی مساعل رفتاری،باعث میشه راهبرد دیگران رو بسنجم و با راهبرد های خودم مقایسه کنم.به هر حال ممنون از نظرتون
    امضای ایشان
    Hamiref

  6. بالا | پست 6

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Oct 2015
    شماره عضویت
    23235
    نوشته ها
    20
    تشکـر
    3
    تشکر شده 11 بار در 9 پست
    میزان امتیاز
    0

    پاسخ : ذهن تحلیل گر

    نقل قول نوشته اصلی توسط hamiref نمایش پست ها
    سلام

    وقتتون بخیر

    مدتیه که فعالیت ذهنیم بیش از حد بالا رفته و هرچند خیلی تلاش می کنم که به نحوی ذهنم رو کنترل کنم اما دیگه زیاد جواب نمیده و روز به روز داره بیشتر برام مشکل آفرینی می کنه.

    من همیشه همین طوری بودم،یعنی کلا در ذهنم مسائل مختلف رو تحلیل می کردم، در مورد جزئیات مسائل زیاد فکر میکردم، اما حالا احساس می کنم این حالت خیلی بیشتر شده به حدی که دچار سردرد میشم و صد البته سردرد بخش کوچیکش هست و عذاب های روحیش برام خیلی سنگین تر بوده.

    مثلا به آدم های اطرافم که نگاه میکنم، چه آشنا ، چه غریبه ، با چشم تحلیلشون میکنم، کوچک ترین حرکتی که از هر کس سر می زنه، توی ذهن من یه سری فعالیت ها رخ میده و اون حرکت رو مورد بررسی قرار میده. چرا این کار رو کرد؟ این آدم با توجه به این حرکت، چه شخصیتی میتونه داشته باشه؟تو چه خانواده ای زندگی میکنه؟خانوادش توی چه مساعلی قوی ترن؟این آدم به چه چیزایی فک می کنه،به چه چیزایی فک نمیکنه؟عقایدش چه تاثیری روی رفتارش گذاشتن؟آیا مشکل من اینه که این عقیده رو ندارم؟اگه من هم عقیده ی اون رو داشته باشم زندگی م تغییر می کنه ؟ و....... هزاران هزاااار سوال دیگه تو ذهنم جرقه می خوره و ظرف مدت کوتاهی هم برای هر کدوم به یه جوابی میرسم. از اونجایی که همیشه به مبحث روانشناسی و شخصیت شناسی خیلی علاقه داشتم، همیشه اصلی ترین کاری که انجام میدم، پیدا کردن شخصیت آدما از روی رفتارشونه.به جزئی ترین کارهاشون ناخودآگاه متمرکز میشم و بعد از مدت کمی آشنایی با آدما میتونم به ماه تولدشون هم پی ببرم! بدون اینکه قصد قبلی داشته باشم،ذهنم به طور خودکار اونقد فعال شده که راحت وناخوآگاه رفتار ها رو تجزیه تحلیل می کنه و در نهایت هم بعد از چند روز بررسی شخصیت اون آدم و همینطور ماه تولدش کاملا دستگیرم میشه و این داستان در مراحل بعدی هم اگه باهاش ارتباط داشته باشم ادامه پیدا می کنه ، به این نحو که با رفتار های خودم مقایسه میکنم و همش این دغدغه رو دارم که آیا راهی که من در زندگی پیش گرفتم درسته یا راه اون؟

    البته یه چیزی رو بگم،اینکه من تمرکز خاصی روی این قضیه نمیکنم،یعنی اینطور نیست که یه روز بشینم و با هدف به دنبال آنالیز کردن آدم ها باشم!! خود به خود ، در حین صحبت با اشخاص، و ارتباطات بیشتر، این حالت پیش میاد.

    شخصیت دیگران به کنار، شخصیت خودم در مرکز قرار داره و مدام خودم رو میسنجم.خندیدن هام رو آنالیز میکنم، در همون لحظه فکر میکنم خندیدن کار اشتباهیه و یهو سکوت میکنم، با دیگران که صحبت میکنم یهو سبک صحبت کردنم رو عوض میکنم،چون توی ذهنم ناگهان اینطور حس میکنم که نباید با این آدم اینطوری صحبت کرد. خیلی چیزای دیگه تو ذهنم جریان پیدا میکنه که منو دچار مشکل کرده. یکی همین که باعث میشه نسبت به خودم و اهداف زندگیم دچار شبهه بشم،که البته فکر میکنم بخشی ش ریشه در عدم باور و اعتماد به نفس داره. به خودم دیگه باور ندارم.نمی دونم با اطرافیانم چطور رابطه برقرار کنم و مدام در نحوه ارتباطم باهاشون دچار نگرانی و شبهه میشم. مود و حالت هام مدااام در روز تغییر میکنن، می تونم در آن واحد بخندم و گریه کنم! خیلی سردرگمم، دیگه دارم قاطی می کنم..!!

    ازتون میخوام اگه راه یا روشی مد نظرتون هست که باعث میشه خیلی به جزییات توجه نکنم و راحت تر و با اعتماد بیشتری زندگی کنم، راهنمایی م کنید.

    و اینکه فکر می کنید این مسئله رو میشه با تمرین های فردی حل کرد یا باید جدی تر در موردش اقدام کنم؟



    در مورد خودم هم، دختر اول خانواده هستم .20 ساله، دانشجوی مترجمی زبان هستم

    یک خواهر کوچک تر و یک برادر بزرگ تر دارم.



    و اگر ایرادی در نوشته هام هست عذرخواهم چون عجله داشتم.

    خیلی خیلی ممنون ))
    سلام من يه جا خونده بودم كه يه قسمتي هست توي مغز اسمش فك كنمras باشه هرچيزي رو كه مربوط به خودش باشه ارزيابي و بررسي ميكنه مثلا تو تصميم گرفتي ماشين بخري الان به ماشينا خيلي دقت ميكني به رنگاش به مدلاش همين ماشينا قبلا هم بودن ولي اونموقع اصلا هيچ توجهي بهشون نميكردي چون برات ارزشي نداشتن خب حالا تو شايد فكر ميكني كه حركات و رفتارها و يا نحوه ي صحبت كردنت و عقايدت اشكال داره و ميخواي عوضشون كني بهمين دليل هي به رفتارها و به حرفهاي ادمها دقت ميكني تا ببيني شخصيتشون چيه و اگه خوب باشه تو اون شخصيت رو واسه ي خودت انتخاب كني و فك ميكني لينجور شايد زندگيت بهتر بشه ولي اگه نخواي شخصيتت و عقايدتو عوض كني چي؟؟شايد ديگه اونقده به مردم توجه نكني بهتره با يه روانشناس مشورت كني

  7. بالا | پست 7

    عنوان کاربر
    کاربر انجمن
    تاریخ عضویت
    Nov 2014
    شماره عضویت
    8594
    نوشته ها
    1,659
    تشکـر
    74
    تشکر شده 1,314 بار در 743 پست
    میزان امتیاز
    11

    پاسخ : ذهن تحلیل گر

    سلام

    خوب خوشحالم که سابقه فامیلی نداریدکه البته صد در صد دقیق نمبتونه باشه چون در ایران رفرنسها و شجره نامه های زیستی دقیق نیستند و این برای همه ما صادقه!

    در مورد بقیه مطالبی که فرمودید باید بگم که نه کسی رو در شهر شما متاسفانه نمبشناسم ولی حتما همکاران خوبی هستند که بتوانند یه شما کمک کنند در ضمن

    امید دارم که تشخیصم اشتباه بوده باشد ولی خوب بهتره اینو بسپارید به یکی از همکاران که با یک تست ام .ام.پی.ار اونم 500 سوالی نه 75 سوالی تکلیف رو مشخص کنه.


    موفق باشید

    سپاس

    دکتر
    امضای ایشان
    وقتی که بدن فیزیکی بیمار شد باید به پزشک رجوع کرد

    و وقتی که بدن روانی مجروح و بیمار شد باید به روانشناس رجوع کرد

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

لیست کاربران دعوت شده به این موضوع

کلمات کلیدی این موضوع

© تمامی حقوق برای مشاورکو محفوظ بوده و هرگونه کپی برداري از محتوای انجمن پيگرد قانونی دارد